به گزارش مشرق، آرش فهیم در هفته نامه صبح صادق نوشت: فیلم «هزار پا» نمود آشکار سقوط «کمدی»، هم در کارنامه کارگردان این فیلم است و هم در سینمای ایران. ابوالحسن داوودی، یکی از کمدیسازهای موفق سینمای ایران در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 بود. فیلمهایی چون «من زمین را دوست دارم» و «سفر جادویی» از جمله آثار به یادماندنی آن دوران هستند که هنوز هم تماشای آنها لذتبخش است.
دلیل ماندگار شدن آن فیلمها این بود که داستانی بکر و خلاقانه را همراه با موقعیتهای کمدی و طنزآمیز، نمایش میدادند. البته خیلی از فیلمهای طنز آن روزگار، دارای چنین ویژگیهایی بودند. اما طی سالهای اخیر، آنچه به عنوان کمدی روی پرده میرود، فاقد لحظههای شاد واقعی است و بیشتر با اتکا به داستانهای تکراری و شوخیهای پیش پا افتاده، سعی در به خنده واداشتن مخاطب دارند. «هزار پا» جدیدترین فیلم ابوالحسن داوودی نیز در همین مسیر قرار دارد. این فیلم، موضوع و داستانی بسیاری کلیشهای دارد و ماجرایی بارها تکرار شدهای را در قالب کمدی جابهجایی به تصویر کشیده است. طرح کلی داستان در این فیلم، در بسیاری از فیلمهای خارجی و داخلی استفاده شده بود.
بیشتر بخوانید:
هزارپا چند پلان تا صحنه جنسی فاصله دارد؟!
روایت این فیلم تقریباً شبیه به «مارمولک» است، اما اینجا یک فرد شیاد برای رسیدن به هدفش، خود را جانباز جا میزند. با این تفاوت که مارمولک، به نتیجهای مشخص و تأثیرگذار میرسد و فرد شیاد به دلیل قرار گرفتن در جایگاه یک روحانی و مواجهه با واکنشهای دیگران، رفتهرفته دچار تحول شخصیتی میشود. اما در «هزار پا» چنین اتفاقی نمیافتد؛ رضا عطاران در نقش یک دزد ظاهر شده که به طور کاملاً تصادفی از دوست مادرش میشنود که دختر یک خانواده ثروتمند که برادرش شهید شده و مدیریت آسایشگاه جانبازان را برعهده دارد نذر کرده که با یک جانباز ازدواج کند.
این دزد که قبلاً در تصادف یک پای خود را از دست داده بود، از فرصت استفاده میکند و به عنوان خدمتکار در آسایشگاه مشغول به کار میشود و در نهایت خود را به عنوان جانبازی برخوردار از درجات معنوی بالا به آن دختر میشناساند و... اما آنچه باعث شده تا «هزار پا» ابتر بماند این است که این شخصیت حتی با وجود قرار گرفتن در این موقعیت هم تغییر نمیکند و هیچ تحولی در او رخ نمیدهد.
در صورتی که این فیلم وقتی میتوانست به پایانی تأثیرگذار برسد که شخصیت خلافکار در نتیجه قرار گرفتن در نقش یک جانباز و حضور در آسایشگاه و تعامل با جانبازها متحول شود و به درکی متفاوت از زندگی برسد. اما «هزار پا» نه تنها چنین مایهای ندارد، بلکه در یکی از سکانسها، تصویری موهن از جانبازان نمایش میدهد. اولین سکانس فیلم از آسایشگاه اینگونه نمایش داده میشود که همه آنها مشغول لهو و لعب و خوشگذرانی هستند! تصویرسازی فیلم در این سکانس به این ترتیب است که گویی آسایشگاه بیماران روانی را نمایش داده، نه آسایشگاه جانبازان را. با توجه به اینکه این سکانس علاوه بر موهن بودن، هیچ کمکی هم به داستان فیلم نمیکند و جای سؤال است که چرا حذف نشده است؟
اما مشکل اساسیتر در فیلم «هزار پا» فقدان موقعیت کمدی و طنز واقعی است. اگر حرفهای دوپهلویی که معنایی ضد اخلاقی دارند و بر تمام فیلم سیطره یافتهاند، یا حرکات مشمئزکننده را از فیلم حذف کنیم، دیگر لحظهای جذاب و خندهدار در فیلم باقی نمیماند! به کار رفتن این حجم از دیالوگهایی که بار معنایی پلشتی را با خود حمل میکنند، ناشی از ناتوانی فیلمساز از ایجاد موقعیت کمدی است.
این موضوع نیز به دلیل پایین بودن سطح مطالعه و اندیشه در بین عموم سینماگران وجود دارد. کمدی، به معنای واقعی کلمه یک هنر والا و پر از ظرافت است که تنها در شرایطی امکان وقوع مییابد و به عنوان هنر به تجلی میرسد که هنرمند یا خالق اثر، نکتهسنجیهای فلسفی و اجتماعی خاصی داشته باشد. این در حالی است که فیلم «هزار پا» به جز بخش تمسخر منافقین و نشان دادن آنها به عنوان افرادی ضعیف و زبون، نگاه اجتماعی و سیاسی قابل توجهی ندارد. مسخره کردن افرادی که چهره ارزشی دارند، یا شوخی با برخی شعائر انقلابی، کاری پیش پا افتاده است و آنقدر در سینمای ما تکرار شده که دیگر نمیتوان آن را نوعی جسارت یا تابوشکنی دانست.
این فیلم قرار بوده یک کمدی فانتزی باشد. در این نوع فیلمها، یکی از عوامل ایجاد کمدی، اتفاقات خارقالعاده است و به همین دلیل هم وقوع اتفاقاتی که در دنیای واقعی امکانپذیر نیستند در چنین فیلمهایی، چندان جای ایراد ندارد. مثلاً در بخشهایی از فیلم میبینیم که منافقین با همان لباسهایی که در پادگان اشرف حضور دارند، در تهران هم ظاهر میشوند که شاید در نگاه اول، غیر واقعی به نظر برسد، اما چون این فیلم دارای ساختاری فانتزیک است، میتوان پذیرفت. به هر حال یک فیلم کمدی فانتزی هم باید منطق داشته باشد و حداقل انتظار این است که داستان، شخصیتها یا حوادث فیلم، سر و ته داشته باشند.
مشکل بزرگ دیگری که در این فیلم وجود دارد این است که ساختار روایی فیلم، مخروبهای است که شخصیتهایی بیجان در آن رها شدهاند! مهمترین محور داستانی فیلم که همه وقایع به آن وابستگی دارند این است که خانم مدیر آسایشگاه جانبازان، نذر کرده که فقط همسر یک جانباز بشود و لاغیر! اما مشخص نیست که چرا این دختر، چنین نذری دارد؟ عجیب این است که هیچ یک از ویژگیهای وی، با نذر وی هماهنگ نیست و در طول فیلم برای مخاطب این پرسش پیش میآید که دختری با صفات اخلاقی و شخصیتی میانمایه و اشرافمآبانه، چرا چنین نیت بزرگی در سر دارد و میخواهد اینگونه ایثار کند؟ در تمام طول فیلم هم هیچ پاسخی به این پرسش داده نمیشود!
چند روز پیش، محمدمهدی حیدریان، رئیس سازمان سینمایی از تلاش این نهاد برای مقابله با فیلمهای کمدی آلوده به ابتذال و الفاظ رکیک چنین گفت «نباید اجازه داد با استفاده از عناصر و کلام غیرفرهنگی، اثر فرهنگی تولید شود. کمدی گونه ارزشمندی است و نمیگذاریم که اینگونه اتفاقات باعث نابودی این ژانر شود.» این درحالی است که سازمان سینمایی همواره بهترین شرایط را برای تولید و نمایش چنین فیلمهایی فراهم کرده است و همین امروز، 90 درصد فضای نمایشی سینماهای کشور در تیول اینگونه آثار است. به نظر میرسد که مدیریت سینمایی برای جلوگیری از تاراج سینمای کشور به دست کمدینهای لمپن و مبتذل، باید تغییر موازنه اکران به سود آثار ارزشی را مد نظر قرار دهد. تنها در این صورت است که میتوان امیدوار بود، گرایش مردم و فیلمسازها به این فیلمهای سخیف، کاهش یابد.